رستم فرخزاد
![]() |
رستم فرخ زاد |
رستم فرخزاد یا رستم فرخزاد رازی یا رستم فرخزاد هرمز (درگذشت ۶۳۶ میلادی) یکی از بزرگترین سرداران در آخرین سالهای حکومت ساسانیان بود. در نبرد قادسیه (در ۴۰ کیلومتری شهر فعلی نجف) با اعراب به رهبری سعدبنابیوقاص وی فرمانده سپاه ایران بود که شکست خورد و در همان جنگ کشته شد.[۱] با کشتهشدن رستم فرخزاد در این جنگ و هزیمت سپاه ایران، دروازههای کشور به سوی تیسفون، پایتخت ایران، به روی اعراب گشوده شد و با مرگ یزدگرد سلسلهٔ ساسانی برافتاد و کل ایران به تصرف اعراب درآمد.[۲]
برخی از باستان گرایان رستم فرخزاد را بزرگترین قهرمان ملی خویش در کل قرن ۷ میلادی میدانند. حتی فردوسی نیز از وی بسیار گفتهاست و در سالهای بعد رستم فرخزاد تبدیل به قهرمان فردوسی در شاهنامه میشود.[۱]
مناصب نظامی رستم فرخزاد
رستم فرخزاد در زمان سلطنت خسرو پرویز، سپهسالار سپاه خراسان بود و در زمان یزدگرد سوم به سپهسالاری کل ارتش ایران رسید.
قیصر روم از هیچکس به اندازه رستم فرخزاد وحشت نداشت. در تمامی جنگهایی که رستم تا این زمان فرمانده سپاه ایران بود، ایرانیان هرگز شکست نخورده بودند.
در سال ۶۳۰ و در زمان سلطنت آذرمیدخت، رستم فرخزاد به خون خواهی پدرش، که به دست آذرمیدخت به قتل رسیده بود، به تیسفون لشکر کشید و پس از تصرف تیسفون، آذرمیدخت را برکنار کرده و پوراندخت خواهر وی را بار دیگر بر تخت نشاند. رستم فرخزاد در این زمان به راحتی میتوانست بر تخت شاهی بنشیند و خود را شاه بنامد و از آنجایی که تمام ارتش از او حمایت میکردند، بر تخت نشستن کاری بس آسان بود ولی از آنجایی که رستم فرخزاد بسیار خردمند بود، پوراندخت را بر تخت شاهی نشاند. رستم فرخزاد در این زمان با تلاش فراوان توانست فراکسیوسهای پهلو (که خود هم اکنون رهبر آن بود) و فراکسیوس پارسی را پس از مدتها با هم آشتی داده و متحد کند. در این زمان پوراندخت نیز در اتاق خواب خود کشته شد. (بزرگان او را با بالش خفه کرده بودند)
رستم فرخزاد پس از قتل پوراندخت، در واقع کسی از خاندان سلطنت باقی نمانده بود که بر تخت شاهی بنشیند (قتلعام شیرویه ایران را از وجود افراد لایق محروم کرد) پس از مدتی خبر آوردند که یکی از نوههای خسرو پرویز که از کشتار شیرویه جان سالم به در برده بود، زنده است.
رستم فرخزاد فرستادههایی برای پیدا کردن یزدگرد ارسال کرد و پس از یافتن وی که کودکی ۱۱ ساله بود، او را به شهر استخر (جایی که اولین پادشاه ساسانی تاج بر سر نهاد) بردند و در آنجا توسط موبدان موبد تاج بر سر وی نهادند و با این کار نشان دادند که دوران هرج و مرج به پایان رسیدهاست. در این زمان بود که اعراب به مرزهای ساسانیان حمله کردند.[۱]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر