جدیدترین پست

حمله نیروهای ارتش عراق به قرارگاه اشرف ۱۹ فروردین ۱۳۹۰

این وقایع مربوط به ضدو بندهایی است که رژیم خمینی با دولت عراق برای نابودی مجاهدین است. حمله نیروهای ارتش عراق به قرارگاه اشرف ۱۹ فروردین...

۱۳۹۸ فروردین ۳, شنبه

ماهی عید.

عید شما مبارک
کاردستی از دیر باز در سرشت انسان بوده و خواهد بود.
عیدتون مبارک 
اندازه گذاشتن و سازندگی از هر نوعی جز ساختار و استعداد های بالقوه انسانی است .
 به این ماهی زیبا نگاه کنید
 به نظر شما از چه چیزهایی ممکنه ساخته شده باشه 
 شاید باور نکنید.
بعضی آدم ها هستند که از هیچ یعنی از دورریختنی های مردم کوچه و بازار برای خودشون هنر درست می کنند.
 این ماهی از یه تیکه فوم و مقداری پلیت و رنگ درست شده و به این زیبایی در اومده که انگاری زنده است 
شماهم می توانید برای خودتون چیزهایی از هیچ بسازید.






۱۳۹۷ اسفند ۱۶, پنجشنبه

داستانک (زباله گرد)

زباله گرد
داستانکی براساس واقعیتهای اجتماعی امروزما 
قربانیان نظام پلید آخوندی 

خورشید داشت با اینور زمین بای بای میکرد و می رفت که به مسولیتش در آنطرف برسه. 
دو تا کوچولو ژولیده هرکدام با یک گونی که از قدشان بسیار بزرگتر بود، وسط زباله ها می لولیدن. اما هرچه گشتند چیزی گیرشون نیومد.
حسن دست خواهرش نسرین رو کشید و گفت : نسی نا امید نشو بریم زباله بعدی. اما در درونش غوغایی بود. با خودش فکر می کرد خدایا، آیا ما هم آدمیم؟ اصن برای چی ما زنده ایم. وچرا اینطوریم و خیلی ها نیستند؟ 
ولی شکم گشنه این حرفها سیرش نمی کنه. بخصوص که نسرین خواهر کوچیکترش را خیلی دوست داشت وازدیدن گشنگی او درد خودش رو فراموش کرد.
حواسش رو جمع کردکه نسی چیزی از این ناراحتیش نفهمه. سیاهی شب با همه هولناکیش فرا می رسید ولی اونها هنوز چیزی گیرشون نیومده بود. با دست خالی هم نمیشد برگشت. صاحب کار که صاحب خودشون هم بود فقط پول رو می شناخت و بس واگه نداشتی کتک بود و کتک
یهو دردش بیشتر شد وقتی کتکهای شب قبل رو که نسی خوده بود را بیاد آورد.
به ذهنش زد: کاش یه مرگ موشی یا چیزی بود که هردو می خوردند واز شر این دنیای بی رحم نجات پیدا میکردند. 
صدای نسرین اون رو به خودش آورد. حسن گشنمه ، خسته شدم ، سردمه، میشه یه جایی بشنیم؟
تمام وجودش یهوآتش گرفت. باید کاری بکنه. تمام حواسش رو جمع کرد.اطرافش رو نگاه کرد. هیچ چیز برای خوردن، هیچ جایی برای نشستن وهیچ وسیله ای برای گرم شدن نبود.
حسن گونیش رو کنار زباله ای که نبش کوچه ای که به خیابان ده متری وارد میشد پهن کرد. نسی رو بغل کرد و گذاشت روی گونی و گونی رو دورش پیچید و گونی نسی رو هم روش کشید. یه ماچ از گونه اش گرفت وگفت: کمی صبر کن تابیام.
چراغ خانه ی روبرو روشن بود. وصدای دعوای چند نفر میومد. دعوا بر سر ارثیه مادربزرگشون بود.هرکدام سعی می کردند که سهم بیشتری ببره.
حسن در خونه رو زد واز دورهم چشم از نسی بر نمی داشت. در باز شد وجوانی قوی هیکل و شیک و پیک ظاهر شد. حسن انگار گالیور رو دیده باشه،  زبانش بند اومده بود اما با انگشتش نسی رو نشوند داد. جوان نسرین رو دید و همه چیز رو فهمید.
همراه حسن راه افتاد. وقتی دست نسی رو گرفت خیلی داغ بود و نسی از تب داشت میسوخت و بشدت میلرزید. 
جوان گونی و نسرین رو یکجا بغل کردو با حسن به خانه برد.
همسر جوان قوی هیکل تا این صحنه رو دید فریاد زد : روی دریای نفت نشستیم و این بیچاره ها اینطور دارند هلاک میشن اینها حرث ونسل ما رو نابود کردند. هزاران نفر مث این کودکان هستند که در این نظام هیچ حمایتی نمشن.
دعوای ارثیه خاتمه یافته بود.اونها حسن و نسی رو به فرزندی خودشون پذیرفتند.
وحالا نسرین و حسن همراه با پدر و مادرشون از فعالان حقوق کودکان وبشر در جامعه آخوند زده ما هستند.   

۱۳۹۷ اسفند ۱۵, چهارشنبه

پروین اعتصامی


پروین اعتصامی

شاعر نامی پروین اعتصامی
پروین اعتصامی 
پروین اعتصامی (۲۵ اسفند ۱۲۸۵) با نام اصلی رخشنده اعتصامی شاعرایرانی که از وی بنام مشهورترین شاعر زن ایران نام می‌برند.

در سال ۱۳۱۴ دیوان پروین اعتصامی منتشر شدکه شامل ۶۰۶شعر در قالبهای مثنوی و قطعه وقصیده است وبیش از ۷۰مناظره داردکه شامل گفتگوهایی پر معنا و نغزبین انسانها و جانوران و گیاهان واشیاباهم است

اشعار معروف

آفریده‌های ذهنِ زایندهٔ پروین، در مناظره ها، روشن تر، چهرهٔ خود را نشان می‌دهند. در مناظره‌های شعری او، «امید و نومیدی»، «بلبل و مور»، «برف و بوستان»، «پایه و دیوار»، «تیر و کمان»، «دیدن و نادیدن»، «حقیقت و مجاز»، «دیوانه و زنجیر»، «ذرّه و خفّاش»، «سپید و سیاه»، «کرباس و الماس»، «کوه و کاه»، «گرگ و سگ»، «گرگ و شبان»، «گل و خار»، «گل و شبنم» و… با هم سخن می‌گویند. برخی از اشعار معروف او عبارتند از: اشک یتیم، سفر اشک، متاع جوانی، ای مرغک، مور و سلیمان، آرزوی پرواز، پندونصیحت، وقت برگریزان، صاعقه ما ستم اغنیاست، دزدوقاضی، شکایت پیرزن، عنکبوت، صاف و دردشرط نیکنامی،
اشک یتیم
روزی گذشت پادشهی از گذرگهیفریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیمکاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟
آن یک جواب داد: چه دانیم ما که چیست؟پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:این اشک دیده من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته‌استاین گرگ سالهاست که با گله آشناست
پروین فلاکت و درماندگی فرودستان را ابدی نمی‌داند. به باور او، وقتی مشعل مقاومت به اهتزاز درآید، رنج وستم نیز پایان میابد
«ز قید بندگی این بستگان شوند آزاداگر به شوق رهایی زنند بال و پری
یتیم و پیرزن این قدر خون دل نخورنداگر به خانة غارتگری فتد شرری
به حکم ناحق هر سِفله خلق را نکشنداگر ز قتل پدر پرسشی کند پسری
درخت جور و ستم هیچ برگ و بار نداشتاگر که دست مجازات میزدش تبری
اگر که بدمنشی را کشند بر سر داربه جای او ننشیند به زور ازو بتری».
به باور پروین، باید دست به دست هم دادو بی شک و تردید پای به میدان نهاد.
«هزار کوه گرت سدّ راه شوند، بروهزار ره گرت از پا درافکنند، مایست».
پروین به رنجبرهای پای در بند یک راه نشان می‌دهد: نبرد، بی واهمه و هراس:
«تا به کی جان کندن اندر آفتاب، ای رنجبر؟ریختن از بهر نان از چهره آب، ای رنجبر؟
از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشیچند می‌ترسی ز هر خان و جناب، ای رنجبر؟
جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریزوندر آن خون دست و پایی کن خَضاب، ای رنجبر» !
پروین در شعر «شکایت پیرزن» از زبان پیرزنی بر شاه می‌تازد که از آتش فساد او به جز آه برای مردم نمانده‌است:
سنگینی خَراج به ما عرصه تنگ کردگندم تراست، حاصل ما غیر کاه نیست
در دامن تو دیده جز آلودگی ندیدبر عیبهای روشن خویشت نگاه نیست
ویرانه شد ز ظلم تو هر مسکن و دهییغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست».
مناظره «دزدوقاضی»