پروین اعتصامی
![]() |
پروین اعتصامی |
پروین اعتصامی (۲۵ اسفند ۱۲۸۵) با نام اصلی رخشنده اعتصامی شاعرایرانی که از وی بنام مشهورترین شاعر زن ایران نام میبرند.
در سال ۱۳۱۴ دیوان پروین اعتصامی منتشر شدکه شامل ۶۰۶شعر در قالبهای مثنوی و قطعه وقصیده است وبیش از ۷۰مناظره داردکه شامل گفتگوهایی پر معنا و نغزبین انسانها و جانوران و گیاهان واشیاباهم است
اشعار معروف
آفریدههای ذهنِ زایندهٔ پروین، در مناظره ها، روشن تر، چهرهٔ خود را نشان میدهند. در مناظرههای شعری او، «امید و نومیدی»، «بلبل و مور»، «برف و بوستان»، «پایه و دیوار»، «تیر و کمان»، «دیدن و نادیدن»، «حقیقت و مجاز»، «دیوانه و زنجیر»، «ذرّه و خفّاش»، «سپید و سیاه»، «کرباس و الماس»، «کوه و کاه»، «گرگ و سگ»، «گرگ و شبان»، «گل و خار»، «گل و شبنم» و… با هم سخن میگویند. برخی از اشعار معروف او عبارتند از: اشک یتیم، سفر اشک، متاع جوانی، ای مرغک، مور و سلیمان، آرزوی پرواز، پندونصیحت، وقت برگریزان، صاعقه ما ستم اغنیاست، دزدوقاضی، شکایت پیرزن، عنکبوت، صاف و دردشرط نیکنامی،
اشک یتیم
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی | فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست | |
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم | کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟ | |
آن یک جواب داد: چه دانیم ما که چیست؟ | پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست | |
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت: | این اشک دیده من و خون دل شماست | |
ما را به رخت و چوب شبانی فریفتهاست | این گرگ سالهاست که با گله آشناست |
پروین فلاکت و درماندگی فرودستان را ابدی نمیداند. به باور او، وقتی مشعل مقاومت به اهتزاز درآید، رنج وستم نیز پایان میابد
«ز قید بندگی این بستگان شوند آزاد | اگر به شوق رهایی زنند بال و پری | |
یتیم و پیرزن این قدر خون دل نخورند | اگر به خانة غارتگری فتد شرری | |
به حکم ناحق هر سِفله خلق را نکشند | اگر ز قتل پدر پرسشی کند پسری | |
درخت جور و ستم هیچ برگ و بار نداشت | اگر که دست مجازات میزدش تبری | |
اگر که بدمنشی را کشند بر سر دار | به جای او ننشیند به زور ازو بتری». |
به باور پروین، باید دست به دست هم دادو بی شک و تردید پای به میدان نهاد.
«هزار کوه گرت سدّ راه شوند، برو | هزار ره گرت از پا درافکنند، مایست». |
پروین به رنجبرهای پای در بند یک راه نشان میدهد: نبرد، بی واهمه و هراس:
«تا به کی جان کندن اندر آفتاب، ای رنجبر؟ | ریختن از بهر نان از چهره آب، ای رنجبر؟ | |
از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی | چند میترسی ز هر خان و جناب، ای رنجبر؟ | |
جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریز | وندر آن خون دست و پایی کن خَضاب، ای رنجبر» ! |
پروین در شعر «شکایت پیرزن» از زبان پیرزنی بر شاه میتازد که از آتش فساد او به جز آه برای مردم نماندهاست:
سنگینی خَراج به ما عرصه تنگ کرد | گندم تراست، حاصل ما غیر کاه نیست | |
در دامن تو دیده جز آلودگی ندید | بر عیبهای روشن خویشت نگاه نیست | |
ویرانه شد ز ظلم تو هر مسکن و دهی | یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست». |
مناظره «دزدوقاضی»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر